چگونه خودمان را بشناسیم؟
تصور کنید به یک مغازه رفتهاید. به مغازهدار گفتهاید و یک عدد ماست میخواهید و مغازه دار به جای ماست به شما روغن بدهد چه حسی به شما دست میدهد؟
حتماً حالتان بد میشود. در اینجا چه چیزی اتفاق می افتد؟ تفاوت بین آن چیزی که شما میخواهید و آن چیزی که دریافت میکنید.
آیا میدانید در زندگی هم ممکن است این اتفاق برای ما بیافتد؟ ما اگر بخواهیم چیزی را انتخاب کنیم یا کاری را انجام دهیم با ویژگی های شخصیتی خودمان جلو می رویم. اما آیا هر کدام از ما از ویژگی های شخصیتی خود آگاه هستیم؟! درست مثل این میماند که من به مغازه بروم و کالایی را درخواست کنم اما درخواستم را بی صدا عنوان کنم و فروشنده کالای اشتباه به من عرضه کند. مسلما وقتی خواسته من با کالای عرضه شده توسط فروشنده به من مغایرت داشته باشد، عصبانی می شوم .
انتخاب های غلط ما باعث می شود که ما مسیرمان را ناراضی به جلو ببریم. مثلاً در مثال بالا مسلما هم فروشنده ناراضی و شاکی است و هم من. برای اینکه من به یک رضایتی برسم بایستی ابتدا بدانم که چه می خواهم و چگونه خواسته ام را عنوان کنم؟ و بعد دقیقاً همان چیزی را که می خواهم دریافت کنم. بایستی ابتدا بدانم من که هستم اما چطور باید بفهمم؟!
جالب است بدانید ما به لحاظ روانشناسی چند مدل شخصیتی داریم. من الان آنها را در اینجا بررسی می کنم و شما می توانید بگویید که هر کدامتان چه مدل شخصیتی دارید؟
مدل های شخصیتی
دسته اول افراد هیجان طلب هستند. یعنی داشتن هیجان در تمامی ابعاد به عنوان مثال زندگی، کار و غیره برایشان لذت بخش است. افراد هیجانخواه میخواهند هیجان های مختلف را تجربه کنند. آنها از چهارچوب ها فراری هستند چون نمیتوانند آن هیجانی که میخواهند را تجربه کنند.
دسته دوم افرادی هستند که بسیار قدرت طلب اند. یعنی هرجایی که می روند دوست دارند حرف حرف آنها باشد. این دسته افراد نیز خود به دو دسته تقسیم می شوند
آنهایی که حرفشان را آرام آرام به کرسی مینشانند،
و دسته دوم افرادی هستند که با زد و خورد و دعوا خواسته شان را به کرسی مینشانند. این دسته از افراد هر جایی که قدرت از آنها گرفته شود فرار می کنند آنها نمی توانند در آن موقعیت باشند.
دسته سوم عشق طلب هستند. آنها به دنبال عشق و توجه هستند و از این بابت حس خوب می گیرند. این دسته از افراد اگر به کاری که به آن علاقه دارند و با عشق انجام میدهند توجه شود همه کارها را با اوج لذت به جلو پیش میبرند.
دسته چهارم افرادی هستند که بقا و امنیت شان برایشان بسیار مهم است. مادام نگران امنیت خود و آینده هستند. یعنی برای هر کاری باید به این ها تضمین داده شود تا از نظر روانی به امنیت و آرامش برسند. اگر برای شان نقطه امن شان را مشخص نکنید و همه چیز را واضح و شفاف نگویید حالشان بد میشود امنیت شان به هم میریزد.
دسته پنجم افراد خوشگذران هستند. اگر هر جایی لذت باشد، حال این افراد خوب است وگرنه حس بسیار بدی پیدا میکنند. اگر کار مهمی برای این افراد پیش بیاید و توأم با خوشگذرانی باشد، خیلی خوب از پس که آن کار بر میآیند و اگر در کاری تفریح و لذت نباشد اصلاً سمت آن کار ها نمی روند.
با توجه به توضیحات بالا، درباره شخصیتهای مختلف حالا بیاییم ویژگیهای شخصیتی ذکر شده در هر کدام از این پنج دسته را در خودمان جستجو کنیم.
بسیار خوب ممکن است شما بیاید و بگویید من هم هیجان طلب هستم و هم به دنبال آرامش و البته تفریح را هم دوست دارم. اینجا من به شما میگویم که اولویت بندی کنید ترتیب اولویت شما نشان دهنده این است که شما در کدام یک از این ۵ دسته قرار میگیرید.
به عنوان مثال افرادی که قدرت طلب هستند، اگر در یک موقعیت تفریحی قرار بگیرند و و در آنجا نقش لیدر را نداشته باشند حالشان بد میشود.
از تجربه ای که درباره یکی از مراجعینم داشتم برایتان می گویم. فردی که اگر می خواست جایی برود و مثلاً ۵۰ هزار تومان در کیفش بود بایستی تمام ۵۰ هزار تومان را خرج می کرد. انگار پول در کیفش سنگینی می کرد. اگر پول نداشت قرض میکرد و باز هم پول قرض کرده را تا دینار آخر خرج می کرد. یعنی چیزی به اسم امنیت مالی برای ایشان معنی نداشت. حالا شما هر چقدر هم که بیایید برایش در مورد آینده بگویید مثل همان فروشگاهی می ماند که شما طلب ماست می کنید و فروشنده به شما روغن تحویل میدهد. خواسته شما با چیزی که او دارد ارائه می دهد تناسب ندارد و اینجا بحث پیش میآید و حال بد اتفاق میافتد.
راهکار
بهتر است یک لیست از اولویت ها و انتخاب های خود در زندگی تهیه کنید. حال ببینید در هر کدام از آنها چه حسی دارید؟ از پنج گروه نام برده شده کدام یک در اولویت ها و انتخاب های شما رده بالا تری به خود اختصاص داده است؟ به این صورت شما متوجه می شوید که چه شخصیتی دارید! هنگامی که مدل خود را پیدا کردید به عنوان مثال شما متوجه شدید که یک انسان هیجان طلب هستید. بهتر است مسیر زندگی شما و انتخاب شغل شما به گونهای باشد که حد و مرز نداشته باشد. به عنوان مثال برای یک انسان هیجان طلب کارمند بانک بودن بسیار عذاب آور است. زیرا کسانی که هیجان طلب هستند آزادی خواه هستند و ساعت مشخص کاری برای شان آزاردهنده خواهد بود. همچنین از اینکه کسی به آنها در محیط کار دستور بدهد عذاب می کشند.
بعد از این که متوجه شدید جز کدام دسته هستید ، حال بیایید و ببینید با چه چیزهایی حالتان خوب میشود. مثلاً اگر هیجان طلب هستید چه نوع هیجانی و در چه سطحی حال شما را خوب میکند؟ در این صورت اگر به شهربازی بروید دقیقاً میدانید که سوارش چه بازیهایی بشوید و از چه بازیهایی اجتناب کنید. درست است که همه ما برای تجربه کردن هیجان به شهربازی میرویم اما چون سطح هیجانات ما با یکدیگر متفاوت است بازیهایی هم که سوار میشویم متفاوت است.
نکته بسیار مهم
نکته بسیار حائز اهمیت که دوست دارم با شما مطرح کنم.
اگر داریم دانشی را به دست می آوریم به جای اینکه آن را در دیگران ارزیابی کنیم، آن را روی خودمان تحلیل کنیم .که هم به جامعه و هم به خودمان خدمت کنیم. زیرا اگر من دانشم را در دیگران تحلیل کنم مثلاً بگویم این فرد هیجان طلب است یا آن دیگری انسان خوشگذرانی است غیر از اینکه به افراد برچسب زده ایم، ممکن است روابط مان هم با آنها دچار خدشه شود.
بنابراین بهتر است چیزهایی را که یاد میگیریم در خودمان بررسی و تحلیل کنیم. این کار باعث میشود بدانیم مشکل کار خودمان از کجاست و بعد بیایم مشکل را ترمیم کنیم و آن را به یک نقطه خوبی برسانیم.
بعد از این اتفاق مطمئن باشید با این دانش کم کم می دانیم با آدمهای اطرافمان نیز چطور رفتار کنیم و روابط موفق تری را تجربه خواهیم کرد.
حالتون بد میشه دیگه یا مثلاً برید تو یک مغازه ای غذا بخورید مثلا میبینید براتون آبمیوه سلف میکنند به جای غذا
حس خیلی بدی اتفاق میافته اینجا چه چیزی پیش میاد ؟ اینجا تفاوت بین اون چیزی که من میخوام و اون چیزی که دریافت میکنم خب من اینو چجوری در مورد آدم ها میبینم وقتی میرم تو یک مغازه ای میگم چی میخوام که چه چیزی به من میدن حالا توی زندگی شخصی مون چه اتفاقی میفته من میخوام برم هر چیزی رو انتخاب کنم هر کاری رو بکنم با چی میرم جلو؟با اون ویژگی های شخصیتیم میرم جلو ویژگی های شخصیتی من چیه؟نمیدونم .مثل چی میمونه مثل این میمونه که من میرم تو یک مغازه ای میگم اینو میخوام ولی بی صدا میگم و اون طرف هر چیزی به من میده و من نمیدونم چی داره به من میده و وقتی اون چیزی که خواسته ی منه و من ازش میخوام و به من داده نمیشه عصبانی میشم اگر شما زبان انگلیسی بلد نباشید برید توی آمریکا و برید تو یک مغازه ای که همه انگلیسی صحبت میکنن اونجا مجبورید از زبان بدنتون کمک بگیرید میآید چیکار میکنید ؟ میآید میگید که من مثلا آب میخوام هی آب رو به حالت های مختلف نشون میدید انتخاب های غلط ما میشه باعث میشه که ما مسیرمون رو نا راضی بریم جلو
ادامه میدم چون یک لحظه قطع شد حالا ما میریم تون لحظه هم فروشنده ما و هم خود ما هر دو شاکی هستیم هر دو ناراضی هستیم ن من اون چیزی که میخواستم دریافت کردم نه اون تونست من رو خوشحال کنه جفتمون فعالیت داشتیم اکتیویتی داشتیم و اینا باعث میشه که اتفاقی برام بیفته نارضایتی حالا برای این که من به یک رضایتی برسم میام میگم که من به یک شیوه ای بیام به طرف مقابلم بگم ولی من وقتی که میخوام به طرف مقابلم بگم چیکار اول باید خودم آگاه باشم پس تو این شرایط من باید بدونم که چی میخوام بعد اون رو بگم و بعد اون چیزی که میخوام رو دریافت کنم حالا برای این موقع من چیکار میکنم ؟میام میگم که این رو تو ویژگی های خودمون میخوایم دریافت کنیم میایم میگیم که اصلا من میدونم چی هستم ؟ چجوری بفهمم من چی هستم ؟ چند تا مدل شخصیتی رو میخوام اینجا بگم که هممون تقریبا باهاش سر و کله زدیم الان هر کدوم از شماها میتونید شما کدوم یکی از اینا هستید یکی از اینها اینه که یه سری از افراد هستن که هیجان طلبن کلا دنبال هیجان هستن یعنی هیجان خواهی براشون خیلی لذت بخشه که این ها خیلی هیجان رو حتی تو کارشون تو شغلشون تو زندگیشون هیجان که باشه احساس رضایت میکنن حالا توی این موقعیت شما فکر کنید که جز کدوم ها هستید؟ ایا شما آدم هایی هستید که دوست دارید که هی هیجان های مختلف رو تجربه کنید ؟ آدم های هیجان خواه معمولا از چهار چوب ها فراری ان مرز که براشون میزاری اذیت میشن چرا؟ چون نمیتونن اون هیجانی که میخوان رو تجربه کنند حالا توی این شرایط ما میایم میگیم که خب مدل بعدی، مدل بعدی افرادی هستن که خیلی قدرت طلبن یعنی هرجایی میرن دوست دارن حرف حرف اونا باشه هر چیزی که اونا میخوان بشه حالا آدم های قدرت طلب مدل های مختلفی دارن یه سری هاشون خیلی آروم حرفشون رو به کرسی میشنونن